محل تبلیغات شما
سلام سلام اومدم با یک داستان قشنگ داستان از این قراره که خانواده جسیکا برای یک سفر کوچیک به تایلند جسیکا به مادربزرگش میدن:) مادر و پدر جسیکا هرگز اونو مدرسه نبردن و همیشه داخل خونه درس میخونده (حسودیم شد)خلاصه بخوام بگم زندگیش فقط بخور بخواب(کار ما داخل قرنطینه)بوده ولی مادربزرگ گرامی دوست داره جسیکا به مدرسه بره(البته الان باید بره دبیرستان)جسیکا هم قبول میکنه و در دبیرستان ثبت نام میکنه خب خب نظرات یادتون نعرره^^ دخملای ناناز گل نظظظررررررررررررررر

جادوی عشق(معرفی شخصیت های دختر)

داستان عاشقانه >جادوی عشق<(توضیحات)

یک روز در قرنطینه کرونا

جسیکا ,داستان ,خب ,بره ,دبیرستان ,سلام ,جسیکا به ,بره البته ,مدرسه بره ,به مدرسه ,البته الان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها